هواداران ناصر اهل توهین نیستند...

012-42.jpg

 

بهناز شفیعی همسر ناصر حجازی می‌گوید مهم اعتلای استقلال است و تصمیمی که فرهاد مجیدی برای بازگشت به این تیم گرفته برای خودش محترم است و برای او آرزوی موفقیت می‌کند.

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، پس از توافق فرهاد مجیدی با استقلال، تعدادی از هوادارانی که خود را منتسب به مرحوم ناصر حجازی می‌کردند با هواداران مجیدی درگیر شدند اما علی فتح‌الله‌زاده منتقدان حضور مجیدی در استقلال را کسانی عنوان کرد که از بازگشت کاپیتان آبی‌ها در استقلال "هراس" دارند. در این میان شاید موضع‌گیری خانواده ناصر حجازی به این انتقال بتواند جالب‌توجه باشد.

بهناز شفیعی همسر مرحوم حجازی درباره حضور مجیدی در استقلال به ایسنا، گفت: برای ما در درجه اول اعتلای نام استقلال اهمیت دارد. مهم نیست که چه کسی در این تیم بازی می‌کند بلکه تنها نام استقلال مهم است. درباره فرهاد مجیدی هم باید بگویم که هر تصمیمی گرفته حتما از نظر خودش درست بوده و محترم و ما نمی‌توانیم درباره این انتقال اظهارنظر کنیم.

او درباره اینکه آیا حضور مجیدی در استقلال باعث دودستگی هواداران و در نهایت ضربه خوردن استقلال نمی‌شود گفت: اول اینکه باید بگویم ما مخلص هواداران هستیم اما من بارها به آنها گفته‌ام که اگر می‌خواهید روح ناصر شاد باشد،‌ جنجال نکنید چرا که خود ناصر هم اهل جنجال نبود. آرامشی که آنها می‌توانند به استقلال بدهند کمک بزرگی به استقلال برای کسب قهرمانی خواهد بود.

شفیعی درباره اتفاقات شب گذشته جلوی دفتر فتح‌الله‌زاده هم گفت: طرفداران ناصر اهل توهین و بد و بیراه نیستند و اگر اعتراضی به این انتقال داشته باشند به کسی توهین نمی‌کنند. در هر حال قهرمانی استقلال همه‌ی ما و به ویژه ناصر را خوشحال می‌کند و باید به استقلال کمک کنیم قهرمان شود. دوباره تاکید می‌کنم که نظر مجیدی حتما برای خودش درست و محترم بوده و ما برای او در بازگشتش به استقلال آرزوی موفقیت می‌کنیم.

 

تولد یک اسطوره

      سالگرد تولد ناصرحجازی در غیاب خودش!

 

 

 بیست وسوم آذر ماه سالگرد تولد اسطوره ای بود که با رفتنش شور را از آسمان گرفت!! کسی که اگر بود اگر بود و درخشش شاگردان خود را در برابر چشمانش می دید آسمان رنگ دیگری داشت! آسمان آبی تر بود... آسمان زیباتر بود...

 مراسم تولد او درغیاب خودش در بهشت زهرا برگزار شد...

 

 عکس هایی از مراسم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

    من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی

  ولی با خفت و خواری پی شبنم نمی گردم